loading...
ali.rozblog.com
علیرضا قاسم زاده بازدید : 1 دوشنبه 11 فروردین 1393 نظرات (0)

امـا يهود هم ، بر گرد آن خورشيد جهان افروز حلقه مى زنند و او ((الواح تورات )) را كـه در نقاط خاصى مدفون است ، براى آنان خارج مى سازد و آنان در ميان آن نوشته هاى آسـمـانـى ، ويـژگـيـهـا و نشانه هاى امام مهدى عليه السلام را مى يابند و همگى اسلام را پذيرفته و در خط امامت او گام مى سپارند.
از امام باقر عليه السلام در اين مورد آورده اند كه فرمود
(( و انـمـا سـمـى المـهـدى ، لانـه يـهـدى الى اءمـر خـفـى و يـسـتـخـرج التـوارة و الانجيل من اءرض يقال لها انطاكية . )) (656)
يعنى : تنها بر اين جهت نام مبارك حضرت قائم عليه السلام ، مهدى ناميده شد كه از جانب خـدا، بـه هـر كـار نـهـان و سـرى هـدايـت مـى شـود و تـورات و انجيل را از نقطه اى از زمين كه انطاكيه نام دارد، خارج مى سازد.
و در برخى از روايات آمده است ، كه : ((مهدى عليه السلام ، مهدى ناميده شد، چرا كه به اسـفـار تـورات راهنمايى مى گردد و آن را از كوههاى شام خارج مى سازد و يهود را بدان فـرا مـى خـوانـد و آنـان بر آن كتابها بصورت دسته جمعى و سى هزار نفرى تسليم مى گردند.)) (657)
در كتاب ((اسعاف الراغبين )) است كه :
((حـضـرت مـهـدى عـليـه السـلام ((تـابـوت سـكـيـنـه )) بـنـى اسـرائيل را از غار انطاكيه و ((اسفار تورات )) را از كوهى در شام خارج مى سازد و با آن با يهود بحث و گفتگو مى كند و بسيارى از آنان تسليم مى گردند.)) (658)
بـه هـر حال ، ظاهر مطلب اين است كه در مرحله نخست ، سى هزار نفر از يهود، حق و عدالت را پذيرفته و به اسلام ايمان مى آورند. آنگاه اين گرايش به حق و پذيرش اسلام بى وقفه ادامه مى يابد تا همه يهوديان مسلمان شده و به امامت مهدى عليه السلام و راه و رسم زندگى ساز و قيام نجات بخش او ايمان مى آورند.
آنـچـه آمـد مـربـوط به يهود و نصارى و ايمان آنان به اسلام و قيام جهانى حضرت مهدى عـليـه السـلام و امامت آن اصلاحگر بزرگ جهانى بود. اما اينك جاى آن است كه بنگريم و بدانيم كه پيروان ديگر اديان و مرامها چه خواهند كرد؟
روشـن است كه اين دگرگونى عظيم و ناگهانى كه ـ با قيام حضرت مهدى عليه السلام و فـرود آمـدن عـليـه السـلام از آسمان و اقتداى به آن حضرت و تصديق او ـ در دولتها و مـلتـهـا در سـراسـر جـهان پديدار مى گردد، بزودى اثر عميق خويش را در نظامهاى لائيك هـمـانـنـد چـيـن و شـوروى و بـيـشتر كشورهاى خاور دور مى گذارد؛ چرا كه آنان مى توانند خـويـشتن را در برابر حقيقت بزرگ و دگرگونسازى كه مسير تاريخ و زندگى جهانيان را تـغيير مى دهد به نادانى و ناآگاهى زنند. بويژه كه امام مهدى عليه السلام متفكران و انـديـشـمـنـدانـى را بـه عـنـوان پـيـام رسـان و مـبـلغ اسـلام ، بـسـوى مـلتـهـا و دولتـهـا گـسـيـل مـى دارد تا اسلام را آن گونه كه هست ، بى هيچ كم و كاست و افراط و تفريط و افـزودن چـيـزى بـر آن ، بـه بـشـريـت بـشـناسانند. اينجاست كه دولتهاى لائيك نيز جز پـذيـرش حـق و سـر فـرود آوردن در بـرابـر نـظم عادلانه و پيشواى عدالت پيشه و پر اقتدار آن ، راهى براى خود نخواهند يافت .
در روايتى كه از نظرتان گذشت خوانديد كه :
((پـس از گـرايـش مـسـيحيان و يهوديان به اسلام و ايمان به حضرت مهدى عليه السلام تـمـامـى كسانى كه جز خدا را مى پرستند نيز، به راه و رسم عادلانه و آسمانى او ايمان مى آورند و او را تصديق مى نمايند.))

پيشگامان امتها

برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني


امـا شـيـعـيـان كـه شـمـارشـان در سـراسـر جـهـان نـيـمـى از مـسـلمـانـان را تـشكيل مى دهد، روشن است كه اينان از پيشتازان و پيشگامان ملتها و امتهايى هستند كه بر گرد آن خورشيد جهان افروز حلقه مى زنند، و زير پرچم او ـ كه براستى پرچم عزت ، استقلال ، آزادگى ، عدالت ، پاكى ، سعادت ، نيكبختى ، قدرت ، قوت و رفاه ، و معنويت است ـ قرار مى گيرند.
و ايـنـگـونـه اسـلام و صلح و آزادى بر سراسر جهان سايه آرامش بخش و سعادت آفرين خويش را مى افكند و تدبير امور جامعه بشرى را به كف مى گيرد و ملتها و دولتها، همه و همه ، فوج فوج به دين خدا وارد مى گردند.
آنچه آمد در صورتى خواهد بود كه ظهور و قيام امام عصر عليه السلام پيش از سومين جنگ جهانى كه چون كابوسى سايه افكنده است رخ دهد، اما اگر جنگ سوم جهانى اتفاق افتد و ظهور آن اصلاحگر بزرگ جهانى پس از آن باشد، ديگر مى توان پيش بينى كرد كه چه شـمـار از انـسـانها با بكار گرفته شدن بمبهاى هسته اى و هيدروژنى و ديگر سلاحهاى مرگ آور و ويران كننده ، نابود مى گردند و چه شمار باقى مى مانند.
مـفـهـوم ايـن سـخـن ايـن اسـت كـه : امـام مهدى عليه السلام پس از نابود شدن 60 درصد از انـسانها در روى زمين ، ظهور مى كند آن هم در شرايطى كه باقيمانده از خانواده بشرى را نيز ترور، ارعاب و هيولاى مرگ و نابودى به سختى در هم نورديده و زندگى به دوزخ طاقت فرسايى تبديل شده است .
در آن شرايط است كه بشريت از همه تمدنهاى پوشالى و تمامى ديدگاهها و بافته ها و تـئوريـهـاى شـكـسـت خورده اقتصادى ، اجتماعى ، سياسى و... سرخورده و ماءيوس و خسته شـده و از آن زندگى سياه نكبت بارى كه مرگ به مراتب بهتر و شريفتر از آن است متنفر مى گردد و درست در همان حال
پايان تصحيح از صفحه 650 تا 700 احسان اميرزاده
و هـواى نـوميدى و واماندگى و فشار است كه بشريت انتظار فرشته نجات و اصلاحگرى بزرگ و راستين را مى كشد كه سر رسد، و او را ـ از آن فجايع غمبار و مصائب هستى سوز و از آن نـظـامـهـا و قـوانـيـن سـاخـتـه ذهـن و بـافـتـه انـديـشـه نـارسـا و مـغـز عليل و ناتوان جاه طلبان كه جز بر زيان و رنج او نيافزوده است ـ نجات بخشد.
آنگاه انتظار فرج اصلاحگر بزرگى را مى كشند كه تباهى زندگى جامعه انسانى را از بـيـن بـبـرد، بـافـتـه هـا و نـظـامـهـا و مقرراتى را كه تراوش يافته از مغزهاى جباران و طـغيانگران است ، نابود سازد. و بيدادگران سنگدلى را كه شب و روز همواره بر اين مى انديشند كه چگونه راه تنفس توده هاى دربند را تنگتر ساخته و چگونه بندهاى عبوديت و بـردگـى را، بـر دسـت و پـاى آنـان سخت تر كشند و چگونه آزادى ، اين نعمت گرانبها و پـرارجـى را كـه خـدا بـه انـسـانـهـا ارزانـى داشـتـه اسـت پايمال سازند؛ آرى ! اين ديوانگان قدرت و انحصارگران امكانات توده ها را، از سر راه بردارد.
آرى ! بـشـريـت هـنـگـامـى كـه دريـافت ، بخاطر فشار و سركوبى و استبدادى كه در همه مـيـدانـهـاى زنـدگى بر او حاكم است ، ديگر نه كرامتى برايش مانده است و نه شرافت و عـزت و آزادگـى ، ديـگـر در آن وضـعـيـت اسـت كـه بـا همه وجود انتظار مى كشد تا نجات بخشى براى رهايى اش بپاخيزد و بشريت را از آن شرايط نكبت بار نجات بخشد.
در اين موارد روايتى از امام باقر (ع ) آمده است كه :
(( دولتنا آخر الدول و لم يبق اءهل بيت ـ لهم و دولة ـ الا ملكوا قبلنا، لئلا يقولوا ـ اذا راءوا سيرتنا ـ: و هو قول الله عزوجل : ((و العاقبة للمتقين . )) (659)
يـعـنـى : دولت و حـكـومت ما خاندان وحى و رسالت ، آخرين دولت خواهد بود. هيچ خاندان و گـروهـى نخواهند بود جز اينكه پيش از ما، زمام امور جامعه بدست آنان مى افتد تا هنگامى كـه راه و رسم عادلانه و بشر دوستانه و حيات بخش ما را ديدند، ادعا نكنند كه اگر آنان نـيـز مـديـريـت و زمام امور جامعه را به كف مى گرفتند همچون حكومت عادلانه و انسانساز و افتخارآفرين خاندان وحى و رسالت عمل مى كردند.
آرى ! اين همان سخن خداست كه مى فرمايد:
(( والعاقبة للمتقين . )) (660)
و فرجام شكوهمند تاريخ و آينده بشريت در پرتو حكومت ماست .
بنابراين ، از روايات ، اين واقعيت دريافت مى گردد كه : با ظهور امام مهدى (ع ) شرايط جهانى به گونه اى است كه همگان از اوضاع غمبار و پريشان بشريت و شكست تئوريها و مـكـاتـب و مـرامها و سيستمهاى بشرى خسته و نوميد گشته و همگان در انتظار اصلاحگرى نجاتبخش ، هستند.
بـه هـمـيـن جهت ، در برابر امام مهدى (ع ) سر خضوع فرود مى آورند و زمام امور خويش را به دست توانمند و كارگشاى او مى سپارند، بدان اميد كه نجات و نيكبختى بشريت را، او تضمين نمايد.
مـمـكن است مهدى نجات بخش از راه ديگرى زمام امور جامعه ها و تمدنها و رهبرى كره زمين را بـدسـت گـيـرد و در بـرابـر بـيدادگران جهانى كه حاضر نشوند حق و عدالت را گردن نهند، از سلاح بسيار پيشرفته تر و مخربتر از سلاحهاى تجاوزكاران ، بهره جويد.
چه مانعى دارد كه آن اصلاحگر بزرگ آسمانى ، در پرتو قدرت و دانش و آموزش الهى ، سلاحى وصف ناپذير در برابر سلاحهاى تجاوزكاران بسازد، به گونه اى كه از همه سـلاحـهـاى مـوجود در دست زورمندان حق ستيز، پرتوانتر و عملكرد آن سريعتر و با شدت بيشترى زرادخانه هاى آنان را در هم بكوبد و نابود سازد؟
ما در امكان وقوع اين ديدگاهها، مى توانيم بحثهاى گسترده اى را طرح كنيم امام به منظور پرهيز از گستردگى بحث و رعايت اختصار به همين مقدار بسنده مى كنيم .
از ديدگاه عقيدتى و اسلامى
آنـچـه از نـظـرتـان گـذشـت چگونگى سرفرود آوردن قدرتها و ملتها در برابر امام مـهـدى (ع ) و چگونگى درهم كوبيده شدن قدرتهاى بيدادگر و حق ستيز روزگار از نظر مـادى و طـبـيـعـى بـود، امـا هـنگامى كه بخواهيم از ديدگاه دينى و عقيدتى و ماوراى طبيعى مـوضـوع را طـرح كـنـيـم در ايـن صـورت پـيشاروى ما افقهاى باز و گسترده ترى براى احتمالات و تصورات به منظور به كف گرفتن زمام امور جامعه هاست كه براى نمونه به برخى اشاره مى رود:
1ـ سلاح ترش و دلهره
مـمـكـن اسـت عـلاوه بـر تـدابـيـر اسـاس فرهنگى و عقيدتى و اجتماعى ، امام مهدى عليه السـلام بـراى نـجات بشريت و برانداختن استبداد و استعمار و تباهى ، خداى جهان آفرين در قـيـام جـهـانـى آن حـضـرت ، تـرس و دلهـره را بـر قـلب كـافـران و شـرك گرايان و تـجـاوزكـاران حـق سـتـيز بيافكند و آنان قدرت تصميم گيرى و مخالفت را بكلى از دست بدهند و خود را ببازند.
قـرآن شـريـف بـه ايـن واقـعـيـت تـصـريـح مـى كـنـد و آن را از عـوامـل پـيـروزى پـيـامبر گرامى صلى الله عليه و آله بر دولتها و ملتهاى معاصرش ، عنوان مى سازد.
1ـ در اين مورد مى فرمايد:
(( سنُلْقِى فى قُلُوبِ الّذِينَ كَفَرُوا الرّعْب . )) (661)
يعنى : ما در دلهاى كسانى كه كفر ورزيدند بيم و (هراس ) خواهيم افكند.
2ـ و مى فرمايد:
(( سأُلْقِى فى قُلُوبِ الّذِينَ كَفَرُوا الرّعْب . )) (662)
يعنى : من در دلهاى كافران هراس خواهم افكند.
3ـ و مى فرمايد:
(( وَ قَذَف فى قُلُوبِهِمُ الرّعْب فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقاً. )) (663)
يعنى : و در دلهايشان بيم افكند، گروهى را كشتيد و گروهى را به اسارت گرفتيد
4ـ و مى فرمايد:
(( فَأَتَاهُمُ اللّهُ مِنْ حَيْث لَمْ يحْتَسِبُوا وَ قَذَف فى قُلُوبهِمُ الرّعْب . )) (664)
يعنى :
خـدا از سـويـى كه آنان گمانش را نمى كردند بدانان تاخت آورد و در دلهايشان وحشت افكند.
پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله در اين مورد فرمود:
(( نصرت بالرعب ، مسيرة شهر. )) (665)
يعنى : با ايجاد رعب در دل دشمن به اندازه يك ماه پيش رفتم .
و نيز فرمود:
(( اعطيت خمسا....و نصرت بالرعب . )) (666)
يعنى :
بـه مـن پـنـج چيز اعطاء گرديد.... از آن جمله اين است كه : بوسيله سلاح ترس و رعب كه خدا در دل دشمنان مى افكند، يارى و پيروزى مى شوم .
بـراى بـاور هيچ مانعى ندارد كه امام مهدى عليه السلام در قيام اصلاحى خويش با سلاح ((رعـب )) از جـانـب خـدا يـارى گـردد و خـداونـد رعـب و تـرس را در دل صـاحـبـان قـدرت و امـكانات و زورمندان بيافكند. همانگونه كه روايات بسيارى بدين واقعيت تصريح مى كند:
امام صادق عليه السلام در اين مورد مى فرمايد:
(( ان القـائم مـنا منصور بالرعب مؤ يد بالنصر، تطوى له الارض و تظهر له الكـنـوز كـلهـا و يـظـهـر الله بـه ديـنـه عـلى الديـن كـله ول كره المشركون . )) (667)
يـعـنـى : قـائم مـا، بـا سـلاح تـرس و هـراسـى كـه خـدا بـر دل دشـمـنان مى افكند، يارى مى گردد و بوسيله يارى خدا پيروز مى شود، زمين براى او درهـم پـيـچيده شده و گنجهاى زمين براى او آشكار مى گردد و خداوند بدست او دين خود را بر تمامى اديان ، اقتدار و غلبه مى بخشد، گرچه شرك گرايان را خوش نيايد.
بوسيله فرشتگان
امام صادق عليه السلام در تفسير آيه شريفه : (( أَتى أَمْرُ اللّهِ فَلا تَستَعْجِلُوهُ ... )) (668) فـرمـود: (( هـواءمـرنـا، اءمـر الله عـزوجل اءن لانستعجل به حتى يؤ يده الله بثلاثة اءجناد: الملائكة و المؤ منين و الرعب . )) (669)
يـعـنـى : آن امـر، اشـاره بـه امـر مـا مـى باشد. خداوند دستور مى دهد كه در مورد آن شتاب نـورزيـم ، خـداونـد بـه هـنـگـامه قيام امام مهدى بوسيله سه لشكر: فرشتگان ، مؤ منان و سـلاح ترس و رعب ، او را در برابر موانع و دشمنان يارى مى كند وبر همگان پيروزيش مى بخشد.
امام باقر عليه السلام فرمود:
(( لو خـرج قـائم آل محمد صلى الله عليه و آله لنصره الله بالملائكة المسومين و المـردفـيـن و المـنـزليـن و الكـروبـيـيـن يـكـون جـبـرائيـل اءمـامـه و مـيكائيل عن يمينه و اسرافيل عن يساره و الرعب يسير مسيرة شهر اءمامه و خلفه وعن يمينه و عن شماله و الملائكة المقربون حذاه ... )) (670)
يـعـنى : هنگامى كه قائم آل محمد صلى الله عليه و آله ظهور نمايد، خداوند او را بوسيله گروههاى فرشتگان نشاندار،پياپى ، فرود آورده شده و مقرب يارى خواهد كرد.(671)
جـبـرئيـل ، فـرشـتـه امـيـن وحـى پـيـشـاپـيـش آن حـضـرت و مـيـكـائيـل سـمـت راسـت و اسـرافـيـل سـمـت چپ او، خواهد بود و ترس و رعب به مسافت يك ماه پيشاپيش و سمت راست و طرف چپش حركت خواهد كرد و فرشتگان مقرب در كناراو.
امام صادق عليه السلام فرمود:
(( اذا قام القائم عليه السلام نزلت ملائكة بدر و هم خمسة آلاف . )) (672)
يعنى : هنگامى كه قائم عليه السلام قيام كند، فرشتگانى كه بصورت گروه پنچ هزار نفرى در بدر به يارى پيامبر آمدند، فرود خواهند آمد.(673)
با نيروهاى طبيعت
مـمـكـن است خداى جهان آفرين امام مهدى عليه السلام را بوسيله همان نيروها و امكاناتى مـجـهـز سـاخته و پيروزى بخشد كه پيام آورانش را مجهز و برخوردار مى ساخت ؛ بوسيله نـيـروهايى چون باد و ديگر نيروهاى طبيعت كه آنها را، مسخر سليمان نموده بود. به همين جـهـت بـاد هر كارى را به امر خدا انجام مى داد و تندبادهايى كه در زمين و هوا و دريا سخت اثر مى گذارند كه نمى توان از آنها غفلت كرد و نيز صاعقه ها كه اثرگذارى شگرف و مـهـم آنـهـا فـراتـر از پـنـدار و تـصـور است ، همه و همه به دستور خدا، مسخر سليمان بودند و به خواست او عمل مى كردند.
آرى ! بـا ايـن بـيان ممكن است امام مهدى عليه السلام به اذن خدا و خواست او، پس از قيام ، بر تمام نيروهاى طبيعت مسلط گردد و در آنها به اذن خدا و اراده او تصرف نمايد.
پـس از احـتـمـالات و تـصورات چندگانه عقيدتى كه هم دور از حقيقت به نظر نمى رسد و هـمـه از روايـات دريـافـت مـى گردد، ديگر هيچ مشكلى پيرامون استقرار حكومت عادلانه امام مهدى عليه السلام در سراسر گيتى و رويارويى پيروزمندانه او با قدرتهاى تبهكار و بى اثر ساختن تلاشهاى ارتجاعى و مذبوحانه دشمنان به نظر نمى رسد.
يك پرسش و دو پاسخ
در ايـنـجا يك پرسش ديگرى است و آن اينكه : ((اگر براستى امام مهدى عليه السلام از ايـن نـيـروهـا و امـكـانـات و وسـايل كمك مى گيرد، پس فايده شمشير چيست ؟ و منظور از رواياتى كه مى گويد: آن حضرت با ((شمشير عدالت )) قيام مى كند، چه مى باشد؟))
پاسخ
در اين مورد، دو ديدگاه قابل طرح است :
1ـ بـرخـى از دانـشـمـنـدان بـر ايـن انـديشه اند كه : ((منظور از شمشير در اين روايات ، قدرت و نيروست ، چرا كه شمشير، رمز قوت و اقتدار است .))
بعبارت ديگر: اين جمله ، بيانگر اين واقعيت است كه امام مهدى عليه السلام در برخورد با دشمنان حق ستيز، ماءمور به مدارا و نرمش و ملايمت و شكيبائى در برابر شرارت و اذيت و آزار آنـان نـيـسـت ، آن گـرامـى در اين مورد، برنامه و ماءموريت اصلاحى اش بعكس پيامبر گرانقدر اسلام صلى الله عليه و آله است كه در برابر اذيت و آزار دشمنان ، ماءمور به شـكـيبايى بود و در پرتو وحى پياپى بدان حضرت ، فرمان شكيبايى و بردبارى مى يافت ، دستوراتى اينگونه :
(( فَاصبرْ كَمَا صبرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرّسلِ )) (674)
يعنى : پس ، همچون پيامبران اولوالعزم شكيبايى پيشه ساز.
و:
(( اصبر على ما يقولون ...)) (675)
يعنى : بر آنچه مى گيند، شكيبايى پيشه ساز.
امـا امـام مـهـدى عـليـه السـلام هـنگامى كه ظهور نمايد، ماءمور به صبر و شكيبايى نيست و نـيـازى هـم بـدان ندارد، او تنها اسلام درست و راستين را مى آورد و آنگونه كه شايسته و بـايـسـتـه اسـت در سـراسـر جـهـان پـيـاده مـى كـنـد و جـهـان را سـرشـار از عـدل و داد و سـعـادت و نـيـك بـخـتـى مـى سـازد، در اين صورت فرجام كار كسانى كه با عـدل و قـوانـيـن عـادلانـه خـدا دشـمـنـى ورزند و يا مانعى سر راه تطبيق و تحقق آن بوجود آورند، روشن است .
2ـ مـمـكـن اسـت بـگـويـيـم منظور از ((شمشير)) در روايات مورد بحث ، همان معناى حقيقى و عبارت از: آلات و ادوات جنگى و دفاعى باشد و مفهوم روايات اين باشد كه امام مهدى عليه السـلام در تطبيق قانون و تحقق بخشيدن به آرمان پيامبران و سرشار ساختن زمين و زمان از عدل و داد و شكوفا ساختن ارزشها و والاييها، از شمشير حق و عدالت و كيفر عادلانه نيز كمك مى گيرد.
بـديـن تـرتـيـب ، كـسـى كـه درخـور كـشـتـه شـدن اسـت به شمشير كشته مى شود نه با مـسـلسـل و آويـخـتـه شـدن بـه دار و يـا سـم و وسـايـل بـرقـى و يـا زيـر شـكـنـجـه هـاى گوناگونى كه شيوه استبدادگران ديروز و امروز دنياست .
آن گـرامـى ، در كـنـار انواع تدابير: فرهنگى ، عقيدتى ، اخلاقى ، اجتماعى ، تربيتى ، سـيـاسـى ، اقـتـصـادى ، روانـى ، قـضايى و.... از قوانين عادلانه كيفرى نيز براى تحقق صـلح و رفـاه و آزادى و عـدالت بـهـره مـى جـويـد و جـنـايـتـكـارانـى را كـه در خـور قـتـل بـاشـنـد بـا شـمشير گردن مى زند... همانگونه كه پيامبر گرانقدر اسلام نيز چنين بود.
با اين بيان ، ديگر در مورد اين جمله از روايات هيچ بحث و گفتگويى نمى ماند.

او چگونه حكومت خواهد كرد؟

برگرفته از آثار آية الله سيد محمد كاظم قزويني


امام مهدى عليهم السلام هنگامى كه ظهور نمايد، چگونه حكومت مى كند؟
ايـن پـرسـش از جـمـله مـهـمـتـريـن پرسشها، در اين مورد است و پاسخ آن نياز به مقدمه اى روشنگرانه پيرامون قانون و حكومت دارد بدين صورت :
نقش سرنوشت ساز قانون
از جـمـله عـوامـلى كـه در نـيـكـبـختى يا نگونبختى و صلاح و سازندگى يا تباهى و انـحـطـاط جـامـعـه هـا و تـمـدنـهـا نـقـش ‍ سـرنـوشـت سـازى دارد، عوامل قوانين و مقررات حاكم بر جامعه و تمدن ، در ابعاد گوناگون حيات ، بويژه حكومت و سياست و قضاوت است .
قـوانـيـن بـا همه انواع و اقسام آن ، ابزارهاى جهت دهنده و دستگاههاى تربيت كننده اى هستند كـه جـامـعـه را بـسـوى ارزشـهـا يـا ضـد ارزشها جهت مى دهند و بسوى نيكى و نيكبختى يا شرارت و نگونسارى ، سوق مى دهند.
بعبارت ديگر: سرنوشت تعالى يا انحطاط هر فرد و جامعه اى در گرو قوانين حاكم بر آن جـامعه است . اين قوانين و مقررات است كه وسايل و امكانات پيشرفت فرهنگى را فراهم مى سازد و يا وسايل مطالعه و تحقيق و شكوفايى را درهم مى نوردد.
قـانـون اسـت كـه مـى تـوانـد آزاديـهـاى بـى قـيـد و بـند و ويگرانگر را به ستمكاران و هـرزگان ، براى ستم و تباهى اعطا كند و نيز در توان آن است كه از ارزشهاى انسانى و اخـلاقـى پـاس دارد و ضـمن به رسميت شناختن آزادى مسئولانه در همه ابعاد معنوى و مادى ، با ضد ارزشها و عوامل مخرب آرامش و امنيت جامعه ، پيكار نمايد.
قـانـون است كه يك جامعه را به اوج غنى و ثروت و آسايش و رفاه و شكوه مى رساند يا آنـان را بـه فـقـر و تـورم و گـرسـنـگـى مى كشاند و بذر انحطاط و عقب ماندگى را مى افشاند.
هـمينگونه صدها هزار مثال مى توان آورد كه قانون در آنها حكم مى راند و نقش تعيين كننده و سرنوشت سازى دارد.
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه : قـانـون در سـرنوشت جامعه ، نقشى اساسى دارد بويژه در ابعاد سـيـاسى ، قضايى ، تدبير امور و تنظيم شئون جامعه و همينگونه حاكم و يا قاضى مى تـوانـد ستمديده را پناه دهد و ناتوان را يارى كند و حق آنان را از ستمكاران بستاند و مى تـوانـد حـق را بـاطـل و بـاطـل را حق جلوه دهد و با درهم نورديدن حقوق و ريختن خونها، با اموال ، نواميس و اعراض مردم بازى كند.
اين سخنى كوتاه از قانون و حكومت و نقش اوج دهنده يا انحطاط آفرين آنها در جامعه .
در هـمـيـن روزگـار مـا.... و در جـهـان مـعـاصـر، مـيـليـونـهـا اصـل و مـاده قـانـونـى كـه بـر جـامـعـه ها و تمدنهاى بشرى ، در كشورهاى اسلامى و غير اسـلامـى حـاكـم اسـت ، تـنـهـا بـخـش نـاچـيـزى از آن قـوانـيـن ، هـمـاهـنـگ بـا عـقـل و عدالت است . امام بيشتر آنها با تمامى مفاهيم و ارزشها، اخلاق و عدالت ، فضيلت و اديـان توحيدى ، ناسازگارند. اين قوانين بشرى است كه آزادى در هرزگى و هوسبازى ، آلودگى و انحراف جنسى ، ميخوارى و رباخوارگى را مى دهد و مقررات بازدارنده از سفر و اقـامـت ، تجارت و واردات و صادرات ، خانه سازى و زراعت ، مرغدارى و دامپرورى را به اجـرا مـى گـذارد و جـز در شـرايط بسيار سخت و با مالياتهاى ظالمانه اجازه بهره ورى نمى دهد.
اينها تازه گوشه اى از نارساييها و ناسازگاريها و اثرات شوم قوانين تراويده از ذهن و فكر و هواهاى بشرى است . اگر بخواهيم آثار ويرانگر و فاجعه بار اين قوانين را كه در كـشـورهـاى و جـامـعه ها به همراه مصائبى كه بر سر بشريت باريده است ، خاطرنشان سازيم از موضوع كتاب دور مى افتيم .
بـه هـمـيـن جـهـت به همان مقدار از فشار قوانين ظالمانه و سلب آزاديهاى سازنده و حياتى بـوسـيـله آن كـه هر انسانى با همه وجود آنها را درك مى كند بسنده نموده و خاطرنشان مى سـازيـم كـه در عـصـر شـكـوهـبـار امـام مـهـدى عـليه السلام تمامى مقررات بيدادگرانه و غيراسلامى در همه ابعاد، الغا و به زباله دان تاريخ ريخته مى شود و ديگر براى آنها ارزش و بهايى نيست و تنها منبع قوانين و مقررات حاكم بر انسانها، قرآن شريف ، سنت و روش عـادلانـه و مـتـرقـى پـيـامبر صلى الله عليه و آله خواهد بود. سنت و شيوه اى كه از بازيگرى و تزوير و تحريف و دستكارى مصون باشد.
تـنـهـا در آن شـرايـط اسـت كـه بـشـريـت از فـجـايـع و ره آورد زيانبار قوانين كفرآلود و ظـالمـانـه ، نجات مى يابد و در سايه قوانين عادلانه و انسانى اسلام كه حقوق انسان را صـيـانـت و رفـاه و نـيـكـبختى او را براستى تضمين مى كند، زندگى مى نمايد. در سايه قـوانـيـن و مـقـرراتـى كـه هـر بـيـدادگرى را در مرز خود متوقف و تمامى راههاى انحراف و نگونسارى را مسدود مى سازد.
لازم اسـت از يـاد نـبـريـم كـه تـنـهـا قوانين و مقررات اسلام واقعى است كه نيكبختى جامعه انـسـانـى را در دنـيا و آخرت تضمين مى كند و ديگر سيستمها و نظامهاى قانونى و هويت و حـقـيـقـت آنـهـا را، اوضـاع غـمـبـار حـاكـم بـر جـهـان امـروز مـعـرفـى مـى كـند. اين تباهيها و بـيـدادگريها، رنجها و مشكلات ، انواع محرومتيها و سركوب و فشارى كه بر توده ها در سـراسـر گيتى سايه افكنده است همه اينها از نتايج و ره آورد و آثار همين مقررات ساخته ذهن و انديشه بشر است .
ايـن سـخن را كسانى خوب مى فهمند كه در دنياى به اصطلاح متمدن امروز چه شرق و چه غـرب ، بـه وزارتـخـانـه هـا و ادارات دولتى و دادگستريها...گرفتار شده باشند آنگاه اسـت كـه بـه خـوبـى و روشـنـى در خـواهـنـد يـافـت كـه چـگـونـه حـق ، پايمال و باطل ، يارى مى گردد، كرامتها به هدر مى رود و عدالت مى ميرد.
چگونه رشوه حكم مى راند و پارتيها و سفارشهاى چهره هاى متنفذ، كارساز است .
بـرخى وكلا، نقش تاءسفبارى در پايمال ساختن حق و نابودى حقوق انسانها دارند بويژه هـنـگـامـى كه صاحبان حق ، ضعيف و فاقد توان و كارآيى لازم براى دفاع از حقوق خويش بـاشـنـد و نـتـوانند از ابراز و وسايل لازم براى پيروزى و غلبه بر دشمن خويش بهره گيرند.
مـن براى عقيده ام كه قوانين حقيقى اسلام و احكام و مقررات راستين خدا، جز در زمان پيامبر و اميرالمؤ منان عليه السلام بطور كامل پياده نشدهه و پس از آن همه به بوته فراموشى سپرده شد و يا از صحنه بركنار و تنها در كتابها باقى ماند.
مـن در يـك فـرصت مناسب مى توانم اين مطلب را اثبات كنم امام اينك اين بحث را در يك جمله خـلاصـه مـى كـنـم و آن ايـنـكه : هر كسى به تاريخ خودكامگان اموى ، عباسى ، عثمانى و ديـگـر حـكـومـتـگـران سياهكار پس از آنها، مراجعه كند اين موضوع را به روشنى در خواهد يافت .
واقـعيت اين است كه : هدف حكيمانه الهى از آفرينش تحقق نيافت چرا كه خداى جهان آفرين هـر آنـچـه را انسان براى يك زندگى شايسته بدانها نيازمند است از آب گرفته تا هوا، زمـيـن و مـعـادن و مـنـابـع هـمـه را بـراى او پـديـد آورد. بـه خـاك زمـيـن ، بـا هـمـكـارى مـتـقـابـل خـورشـيـد، هـوا، آب و ذرات نـهـفـتـه در خـاك ، استعداد و شايستگى رويش زراعت و گـل و گـيـاه و نـهـال و درخـت قـرار داد. و طـبـيـعـت را بـراى انسان رام ساخت تا بهره ورى شـايـسـتـه از امـكـانات آن ، لوازم حيات و ضروريات زندگى همچون : خوراك ، پوشاك ، مـسـكـن و ديـگـر نـيازهايش را بصورت فراوان توليد نمايد تا در زندگى خويش همواره احـسـاس بـى نـيـازى و نيكبختى كند. اما خودكامگان قرون و اعصار، پيش از اسلام و پس از فـرود آمـدن قـرآن شـريـف ، انـسـان را بـه عـبـوديـت و بـنـدگى خويش كشيدند و ميان او و زنـدگـى سـعادتمندانه و آباد و آزاد مانع شدند و بخاطر نقش ارتجاعى و ويرانگر آنها ميليونها انسان در اسارت و شقاوت زيستند و همانگونه جهان را بدرود گفتند.
اين از نظر بعد دنيوى و مادى حيات انسان .
امام بعد معنوى و عقيدتى : خداى جهان آفرينش پس از آفرينش انسان و تدبير امور مادى و شئون جسمى او، پيام آوران خويش را يكى پس از ديگرى بسوى انسان برانگيخت تا آنان در پـرتـو وحـى ، انـديشه و عقيده انسان و بينش او را در مورد جهان و انسان و آفريدگار هـسـتـى اصـلاح كـنند، نهال پرثمر ايمان و اخلاص را در دلهاى آنان كشت نمايند. فطرت آنـان را بـيـدار و گـنـجـهـاى نـهـفـتـه خـرد و عـقل آنان را برانگيزد، موهبتهاى وجود آنان را استخراج و نيروها و تواناييهاى آنان را شكوفا سازند.
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه : خداوند، پيامبران را براى اصلاح زندگى جامعه و فرد در ابعاد عـقـيـدتـى ، فـرهنگى ، اقتصادى ، معيشتى ، اجتماعى ، خانوادگى ، سياسى ، قضايى ، و ديـگر ابعاد برانگيخت ، اما متاءسفانه بسيارى با اين اصلاحگران راستين پيكار كردند و نصايح ، اندرزها، خيرخواهيها و برنامه هاى آنان را نپذيرفتند. به آنان اهانت روا داشتند. بـه بـاد تـمـسـخـر شـان گـرفـتـنـد و خون پاك آنان را به زمين ريختند كه قرآن شريف مـوضعگيرى ناهنجار امتها در برابر بعثتها و پيام آوران خدا را به شايستگى ترسيم مى كند.
اين فشرده اى از تاريخ پيامبران و امتها.
در مـورد پـيامبر گرامى اسلام عليه السلام نيز قرآن شريف بيانگر اين واقعيت است كه : شـرك گـرايـان و كـافـران بـجـاى حـق پـذيـرى ، برضد او و برنامه اى نجات بخش و افـتـخار آفرينش بپا خواستند. و جنگهاى آنان پس از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله از مـكـه بـه مـديـنـه تـا رحـلت آن فـرزانـه عـصـرهـا و نـسـلهـا، هـمـه و همه ، نشانگر اين موضعگيريهاى رسوا و ننگبار برخى انسانها در برابر اين پيامبر پرشكوه و اين مصلح فرزانه و پدر پر مهر است .
پس از آن همه فداكاريها از سوى حق طلبان و توحيدگرايان و آن شرارتهاى شرم آور از سوى شرك گرايان و بيدادگران ، سرانجام اسلام استقرار يافت و پايه هاى آن نيرومند گـشـت و تـوده هـاى مـردم ، فـوج فوج به دين خدا ايمان آوردند، آنگاه خدا به پيام آورش دسـتـور داد كه اميرمؤ منان عليه السلام را به عنوان امام و جانشين پس از خويش و پيشواى امت معرفى نمايد و تدبير امور و تنظيم شئون انسانها را به كف با كفايت او بسپارد.
پـيـامـبر صلى الله عليه و آله فرمان خدا را به انجام رسانيد و در حجة الوداع و سرزمين ((خـتم )) فراتر از 25 هزار نفر را گرد آورى و ضمن سخنان شكوهمند و تاريخى دست اميرمؤ منان عليه السلام را گرفت و فرمود:
((من كنت مولاه فهذا على مولاه .)) (676)
و مـردم را بـه پيروى از آن پيشواى بزرگ و فرمانبردارى از او، فرمان داد و از مخالفت بـا او و دشـمـنى با راه و رسم توحيدى و عادلانه اش برحذر داشت ، اما متاءسفانه بيشتر مسلمانان با فرمان پيامبر عليه السلام مخالفت ورزيدند و جز گروهى بر اطاعت او ثبات قدم نشان ندادند.
در نـتـيـجـه ، عـنـاصـر و جـريـانـاتـى قـدرت و حـكـومـت را بـه كـف گـرفـتـنـد كـه هـواى دل خـويـش را بـيـشـتر از مقررات پاك و قوانين انسانساز اسلام پيروى نمودند و بر اثر حـاكـميت فريب و ستم در قرون و اعصار، آنچه نمى بايست ، بر سر نسلها و عصرها آمد و انـواع دردهـا و رنـجـهـا و فـجـايـع و مـصـائب بـر بـشـريـت بـاريـدن كـرد و جـلوه و جمال دلارا و زيباى سيستم زندگيساز و انسان پرداز اسلام ، ميدان تحقق و تجلى نيافت . و بـدتـر از آن كـار بجايى رسيده كه توده هاى مردم پنداشتند قوانين و مقررات اسلام همان رفـتـار و گـفتار و عملكرى است كه زمامداران و حكومتهاى مدعى اسلام و حاكم بر جامعه اى مسلمانان انجام مى دهند و اين از هر جهت براى جهان اسلام و خود مكتب نجاتبخش و آسمانى آن ، غمبار بود.
حكومت امام مهدى عليه السلام
هـنـگـامـى كه ما از حكومت جان بخش امام مهدى عليهم السلام سخن مى گوييم ، سخن ما بر دو نقطه و دو محور دور مى زند: نخست ، محور و نقطه محور صدور حكم و وضع قوانين و آموزشهاى گوناگون در ميدانهاى مختلف زندگى است و نقطه و محور دوم ، محور داورى و قـضـاوت مـيـان امـت اسـت كه خواه مسايل و مشكلات خود را بسوى حكومت عادلانه آن حضرت ببرد يا نبرد.
صدور حكم و وضع قوانين
در مورد محور نخست ، روشن شد كه تمامى قوانين و مقررات بيگانه از اسلام و قرآن ، در حـكـومـت امـام مـهـدى عـليـه السـلام الغـا و دور ريـخـتـه مـى شـود و هـرگـز بـدانـهـا عـمـل نـمـى گـردد و بجاى آنها مقررات درخشان و زندگى ساز برخاسته از قرآن و شيوه راسـتـيـن پـيـامبر صلى الله عليه و آله امور مردم را تدبير و شئون كشور را تنظيم و در كران تا كران جامعه ها همانگونه كه شايسته و بايسته است ، پياده مى شود.
خلاصه اينكه : امام مهدى عليه السلام تمامى برنامه ها و طرحها و عملكردها و مقرراتى را كـه پـيـامـبـر و اميرمؤ منان عليه السلام در حكومت كوتاه مدت و عادلانه و پرمهر خويش در مـيـدانـهـاى گـونـاگـون زنـدگـى پـيـاده كـردنـد، بـه گـونـه اى كـامل و درخشان پياده مى كند و افزون بر آنها به منظور تاءمين نيكبختى و رفاه و آسايش و آرامـش جـامـعـه طـرحـهـا و بـرنـامه ها و عملكرد ديگرى همچون . ساختن پلها، ايجاد سدها، گـسـتـرش خـيـابـانـهـا و شـاهـراهـهـا، حـفـر كـنـالهـا و پـاكسازى نهرها و نصب دستگاههاى گـوناگون و مورد نياز صدور اجازه رسمى به مردم جهت احياى زمينهاى موات و بهره ورى عـادلانـه و شـايـسـتـه از مـعادن و منابع گوناگون و ديگر نعمتهايى كه خدا به انسانها ارزانى داشته است كه همه اينها از روح و محتواى اسلام و مقررات آن بر مى خيزد.
ايـن پـرتـوى از طرح و برنامه حاكميت عادلانه و بشر دوستانه و زندگى ساز امام مهدى عليه السلام در محور نخست ، اينك محور دوم حكومت شكوهبار آن حضرت .
قضاوت و داورى او
داورى و قـضـاوت آن گـرامـى در جـامـعـه ، بـسـان داورى نـيـاكان پاك و پاكيزه اش عـادلانـهـو انـسـانـى و بـراسـاس حـق و عـدالت اسـت و بـا يك ويژگى از داورى آن عدالت پـيـشـگـان مـمـتـاز مـى شود و آن ويژگى اين است كه آن حضرت در سيستم قضايى خويش بـراسـاس آگـاهـى و اطـلاعـات خـويـش بر رخداد و حوادث داورى مى كند، از اينرو نه به انتظار گواهى گواهان مى ماند و نه دلايل و مدارك و شواهدى كه ادعا را اثبات كند.
سخن در اينجا بر دو محور دور مى زند:
1ـ نـخـست اينكه اين روايت صحيح و جان بخش كه در مورد امام مهدى عليه السلام و ره آورد حـاكـمـيـت او بـطور متواتر از پيامبر از پيامبر گرامى و امامان معصوم عليه السلام رسيده است ، بارها تكرار شد كه مى فرمايند:
(( انه يملاء الارض قسطا وعدلا بعد ما ملئت ظلما وجورا. )) (677)
يـعـنـى : امـام مـهـدى عـليـه السـلام پـس از ظـهـور خـويـش ، جـهـان را سـرشـار از عدل و داد مى كند پس از آنكه از ستم و بيداد لبريز گردد.
شـايـسـتـه يـادآورى اسـت كـه ايـن حـديـث در مـجـمـوعـه هـاى روايـى ، صدها بار از راههاى گـونـاگـون و چـهـره هاى مختلف روايت شده است به گونه اى كه هيچ جايى براى شك و ترديد در صحت و درستى آن نمى ماند.
آرى ! آن اصلاحگر بزرگى كه مى خواهد ستم وبيداد را در همه ميدانها و ابعاد چهره هايش نـابـود سـازد و ريشه و اساس آن را در هر نقطه اى كه باشد و يا از هر انسانى سرزند از بـيـخ و بـن بـركـنـد، طبيعى است كه از چنين عدالت گسترى نبايد انتظار داشت كه خود منتظر اين باشد كه مظلوم به او شكايت برد يا آن پيشواى عدالت از مدعى ستمديده براى اثـبـات ادعـاى بـه حـقـش كـه بـراى آن داور عـدلت پـيـشـه ، روشـن اسـت دلايـل ، شـواهد، اسناد و مدارك ارائه كند، هرگز! چرا كه گاه ممكن است مظلوم براى اثبات بـيـدادى كـه بـر او رفـتـه يـا حـقـى كه از او پايمال شده است ناتوان باشد يا بتواند ساختگى بودن بافته هاى ظالم را روشن كند.
مـمـكـن اسـت ستم و بيداد در بسيارى از نقاط روى زمين واقع شود و مظلوم نتواند از بيدادى كه بر او رفته است به امام عدالت و نجات شكايت برد. و نيز امكان داد انسانى مخفيانه و بـه سـتـم كـشـتـه شـود و كـسـى از كـشـتـه شـدن او آگـاه نـگـردد و قـاتـل او را نـشـنـاسـد و در نتيجه خون او پايمال گردد، در اين صورت چگونه مى توان گفت :
((امـام مـهـدى عـليـه السـلام زمـيـن و زمـان را لبـريـز از عدل و داد مى سازد؟!))
2ـ از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله روايت آورده اند كه مى فرمايد:
(( انما اءقضى بينكم بالايمان و البينات )) (678)
يعنى : مردم ! من در ميان جامعه ، بر اساس دلايل و شواهد و سوگندها، قضاوت و داورى مى كنم ـ نه براساس وحى و رسالت ـ.
شـايـد مفهوم ظاهرى روايت پيامبر صلى الله عليه و آله اين باشد كه : آن حضرت در ميان مردم ، براساس آگاهى و علم شخصى خويش داورى نمى كند.
بعنوان مثال : اگر پيامبر صلى الله عليه و آله با علم نبوت و رسالت بداند كه فلان شـخـص ، دسـت به سرقت زده است ، خود، بر او، كيفر سرقت را جارى نيم سازد بلكه به انـتـظـار گـواهـى گـواهـان مـى نـشـيـنـد و هـنـگـامـى كـه پـرونـده ، طـبـق مـوازيـن قضايى تكميل گرديد حكم مى كند و او را كيفر مى دهد.
شـايـد ايـن شـيـوه پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله در داورى و قـضـاوت و عـمـل نـكردن براساس آگاهى و اطلاع شخصى خويش ، بدان جهت بود كه اگر آن گرامى در داوريـهـاى خـويـش بـراسـاس آگـاهـى و اطلاع شخص قضاوت مى كرد رفتار و عملكرد قـضـايـى او در مـيـان امـت سـيـره و سـنت مى شد و آنگاه بود كه براى هر قاضى و حاكمى دسـتـاويـز و بـهـانـه مـى گـشـت و كـه در جـامـعـه ، بـدون دلايـل و مـدارك قانع كننده و درستى به هركس دلش خواست حد جارى سازد و طبق تمايلات خـويـش حـكم راند و آنگاه ادعا نمايد كه به علم و اطلاع شخصى خويش داورى نموده و حكم رانـده اسـت . و بـا ايـن كـار نـظام دين و جامعه از هم گسيخته و هرج و مرج و خودكامگى در سـيـسـتـم قـضـايـى رواج يـافـتـه و مـعـيـارهـا و مـقـيـاسهاى فقهى و حقوقى و عرفى دچار اختلال مى گشت ، بر اين اساس بود كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله اين راهها را براى قضاوت بدرفتار و حكومتهاى بيدادگرى مسدود ساخت تا آنان نتوانند در ميان مردم ، طبق تمايلات جاه طلبانه و هواهاى خويش حكم رانند و آنگاه مدعى گردند كه براساس علم و آگاهى شخصى خويش حكم مى كنند.
اما امام معصوم و پيشواى عدالت گسترى كه هرگز چنين احتمالى در مورد او نمى رود و هيچ نوع اشتباه و انحرافى به ساحت مقدس او راه ندارد، بر چنين انسان والايى زيبنده است كه بـراسـاس آگـاهـى و اطـلاعـات شـخـصى خويش به امور و رخدادها، داورى نمايد و هرگز منتظر گواهى گواهان و اقامه دلايل و مدارك از سوى مدعى نباشد و بر سوگندهاى دروغين از سوى طرفين ، بهايى ندهد و آنچه حق و عدالت است آن را ملاك قرار دهد و بر اساس آن داورى نمايد.
با توجه به اين نكته اساسى كه :
اولا: امـام مـهـدى عـليـه السـلام اصـلاحـگـر بـزرگـى اسـت كـه زمـين و زمان را سرشار از عدل و داد مى كند.
و ثـانـيـا: عـلاوه بـر تـمـامـى آگـاهـيـهـا و اطلاعات و معيارها، براساس آگاهى و اطلاعات شخصى خويش ، داورى و حكومت مى نمايد؛
ايـن واقـعـيـت دريـافـت مى گردد كه آن حضرت ، تبهكاران و آدمكشان و مجرمان را براساس عدالت و به منظور اصلاح جامعه به كيفر شايسته و عادلانه گناهانشان مى رساند، خواه آثـار و دلايـل و مـدارك جـرم موجود باشد و يا آن را از بين برده باشند و طبق موازين عادى ثابت نشود و گواه و بينه اقامه نگردد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 10
  • بازدید کلی : 110