loading...
ali.rozblog.com
علیرضا قاسم زاده بازدید : 1 دوشنبه 11 فروردین 1393 نظرات (0)

امام مهدى عليهم السلام هنگامى كه ظهور نمايد، چگونه حكومت مى كند؟
ايـن پـرسـش از جـمـله مـهـمـتـريـن پرسشها، در اين مورد است و پاسخ آن نياز به مقدمه اى روشنگرانه پيرامون قانون و حكومت دارد بدين صورت :
نقش سرنوشت ساز قانون
از جـمـله عـوامـلى كـه در نـيـكـبـختى يا نگونبختى و صلاح و سازندگى يا تباهى و انـحـطـاط جـامـعـه هـا و تـمـدنـهـا نـقـش ‍ سـرنـوشـت سـازى دارد، عوامل قوانين و مقررات حاكم بر جامعه و تمدن ، در ابعاد گوناگون حيات ، بويژه حكومت و سياست و قضاوت است .
قـوانـيـن بـا همه انواع و اقسام آن ، ابزارهاى جهت دهنده و دستگاههاى تربيت كننده اى هستند كـه جـامـعـه را بـسـوى ارزشـهـا يـا ضـد ارزشها جهت مى دهند و بسوى نيكى و نيكبختى يا شرارت و نگونسارى ، سوق مى دهند.
بعبارت ديگر: سرنوشت تعالى يا انحطاط هر فرد و جامعه اى در گرو قوانين حاكم بر آن جـامعه است . اين قوانين و مقررات است كه وسايل و امكانات پيشرفت فرهنگى را فراهم مى سازد و يا وسايل مطالعه و تحقيق و شكوفايى را درهم مى نوردد.
قـانـون اسـت كـه مـى تـوانـد آزاديـهـاى بـى قـيـد و بـند و ويگرانگر را به ستمكاران و هـرزگان ، براى ستم و تباهى اعطا كند و نيز در توان آن است كه از ارزشهاى انسانى و اخـلاقـى پـاس دارد و ضـمن به رسميت شناختن آزادى مسئولانه در همه ابعاد معنوى و مادى ، با ضد ارزشها و عوامل مخرب آرامش و امنيت جامعه ، پيكار نمايد.
قـانـون است كه يك جامعه را به اوج غنى و ثروت و آسايش و رفاه و شكوه مى رساند يا آنـان را بـه فـقـر و تـورم و گـرسـنـگـى مى كشاند و بذر انحطاط و عقب ماندگى را مى افشاند.
هـمينگونه صدها هزار مثال مى توان آورد كه قانون در آنها حكم مى راند و نقش تعيين كننده و سرنوشت سازى دارد.
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه : قـانـون در سـرنوشت جامعه ، نقشى اساسى دارد بويژه در ابعاد سـيـاسى ، قضايى ، تدبير امور و تنظيم شئون جامعه و همينگونه حاكم و يا قاضى مى تـوانـد ستمديده را پناه دهد و ناتوان را يارى كند و حق آنان را از ستمكاران بستاند و مى تـوانـد حـق را بـاطـل و بـاطـل را حق جلوه دهد و با درهم نورديدن حقوق و ريختن خونها، با اموال ، نواميس و اعراض مردم بازى كند.
اين سخنى كوتاه از قانون و حكومت و نقش اوج دهنده يا انحطاط آفرين آنها در جامعه .
در هـمـيـن روزگـار مـا.... و در جـهـان مـعـاصـر، مـيـليـونـهـا اصـل و مـاده قـانـونـى كـه بـر جـامـعـه ها و تمدنهاى بشرى ، در كشورهاى اسلامى و غير اسـلامـى حـاكـم اسـت ، تـنـهـا بـخـش نـاچـيـزى از آن قـوانـيـن ، هـمـاهـنـگ بـا عـقـل و عدالت است . امام بيشتر آنها با تمامى مفاهيم و ارزشها، اخلاق و عدالت ، فضيلت و اديـان توحيدى ، ناسازگارند. اين قوانين بشرى است كه آزادى در هرزگى و هوسبازى ، آلودگى و انحراف جنسى ، ميخوارى و رباخوارگى را مى دهد و مقررات بازدارنده از سفر و اقـامـت ، تجارت و واردات و صادرات ، خانه سازى و زراعت ، مرغدارى و دامپرورى را به اجـرا مـى گـذارد و جـز در شـرايط بسيار سخت و با مالياتهاى ظالمانه اجازه بهره ورى نمى دهد.
اينها تازه گوشه اى از نارساييها و ناسازگاريها و اثرات شوم قوانين تراويده از ذهن و فكر و هواهاى بشرى است . اگر بخواهيم آثار ويرانگر و فاجعه بار اين قوانين را كه در كـشـورهـاى و جـامـعه ها به همراه مصائبى كه بر سر بشريت باريده است ، خاطرنشان سازيم از موضوع كتاب دور مى افتيم .
بـه هـمـيـن جـهـت به همان مقدار از فشار قوانين ظالمانه و سلب آزاديهاى سازنده و حياتى بـوسـيـله آن كـه هر انسانى با همه وجود آنها را درك مى كند بسنده نموده و خاطرنشان مى سـازيـم كـه در عـصـر شـكـوهـبـار امـام مـهـدى عـليه السلام تمامى مقررات بيدادگرانه و غيراسلامى در همه ابعاد، الغا و به زباله دان تاريخ ريخته مى شود و ديگر براى آنها ارزش و بهايى نيست و تنها منبع قوانين و مقررات حاكم بر انسانها، قرآن شريف ، سنت و روش عـادلانـه و مـتـرقـى پـيـامبر صلى الله عليه و آله خواهد بود. سنت و شيوه اى كه از بازيگرى و تزوير و تحريف و دستكارى مصون باشد.
تـنـهـا در آن شـرايـط اسـت كـه بـشـريـت از فـجـايـع و ره آورد زيانبار قوانين كفرآلود و ظـالمـانـه ، نجات مى يابد و در سايه قوانين عادلانه و انسانى اسلام كه حقوق انسان را صـيـانـت و رفـاه و نـيـكـبختى او را براستى تضمين مى كند، زندگى مى نمايد. در سايه قـوانـيـن و مـقـرراتـى كـه هـر بـيـدادگرى را در مرز خود متوقف و تمامى راههاى انحراف و نگونسارى را مسدود مى سازد.
لازم اسـت از يـاد نـبـريـم كـه تـنـهـا قوانين و مقررات اسلام واقعى است كه نيكبختى جامعه انـسـانـى را در دنـيا و آخرت تضمين مى كند و ديگر سيستمها و نظامهاى قانونى و هويت و حـقـيـقـت آنـهـا را، اوضـاع غـمـبـار حـاكـم بـر جـهـان امـروز مـعـرفـى مـى كـند. اين تباهيها و بـيـدادگريها، رنجها و مشكلات ، انواع محرومتيها و سركوب و فشارى كه بر توده ها در سـراسـر گيتى سايه افكنده است همه اينها از نتايج و ره آورد و آثار همين مقررات ساخته ذهن و انديشه بشر است .
ايـن سـخن را كسانى خوب مى فهمند كه در دنياى به اصطلاح متمدن امروز چه شرق و چه غـرب ، بـه وزارتـخـانـه هـا و ادارات دولتى و دادگستريها...گرفتار شده باشند آنگاه اسـت كـه بـه خـوبـى و روشـنـى در خـواهـنـد يـافـت كـه چـگـونـه حـق ، پايمال و باطل ، يارى مى گردد، كرامتها به هدر مى رود و عدالت مى ميرد.
چگونه رشوه حكم مى راند و پارتيها و سفارشهاى چهره هاى متنفذ، كارساز است .
بـرخى وكلا، نقش تاءسفبارى در پايمال ساختن حق و نابودى حقوق انسانها دارند بويژه هـنـگـامـى كه صاحبان حق ، ضعيف و فاقد توان و كارآيى لازم براى دفاع از حقوق خويش بـاشـنـد و نـتـوانند از ابراز و وسايل لازم براى پيروزى و غلبه بر دشمن خويش بهره گيرند.
مـن براى عقيده ام كه قوانين حقيقى اسلام و احكام و مقررات راستين خدا، جز در زمان پيامبر و اميرالمؤ منان عليه السلام بطور كامل پياده نشدهه و پس از آن همه به بوته فراموشى سپرده شد و يا از صحنه بركنار و تنها در كتابها باقى ماند.
مـن در يـك فـرصت مناسب مى توانم اين مطلب را اثبات كنم امام اينك اين بحث را در يك جمله خـلاصـه مـى كـنـم و آن ايـنـكه : هر كسى به تاريخ خودكامگان اموى ، عباسى ، عثمانى و ديـگـر حـكـومـتـگـران سياهكار پس از آنها، مراجعه كند اين موضوع را به روشنى در خواهد يافت .
واقـعيت اين است كه : هدف حكيمانه الهى از آفرينش تحقق نيافت چرا كه خداى جهان آفرين هـر آنـچـه را انسان براى يك زندگى شايسته بدانها نيازمند است از آب گرفته تا هوا، زمـيـن و مـعـادن و مـنـابـع هـمـه را بـراى او پـديـد آورد. بـه خـاك زمـيـن ، بـا هـمـكـارى مـتـقـابـل خـورشـيـد، هـوا، آب و ذرات نـهـفـتـه در خـاك ، استعداد و شايستگى رويش زراعت و گـل و گـيـاه و نـهـال و درخـت قـرار داد. و طـبـيـعـت را بـراى انسان رام ساخت تا بهره ورى شـايـسـتـه از امـكـانات آن ، لوازم حيات و ضروريات زندگى همچون : خوراك ، پوشاك ، مـسـكـن و ديـگـر نـيازهايش را بصورت فراوان توليد نمايد تا در زندگى خويش همواره احـسـاس بـى نـيـازى و نيكبختى كند. اما خودكامگان قرون و اعصار، پيش از اسلام و پس از فـرود آمـدن قـرآن شـريـف ، انـسـان را بـه عـبـوديـت و بـنـدگى خويش كشيدند و ميان او و زنـدگـى سـعادتمندانه و آباد و آزاد مانع شدند و بخاطر نقش ارتجاعى و ويرانگر آنها ميليونها انسان در اسارت و شقاوت زيستند و همانگونه جهان را بدرود گفتند.
اين از نظر بعد دنيوى و مادى حيات انسان .
امام بعد معنوى و عقيدتى : خداى جهان آفرينش پس از آفرينش انسان و تدبير امور مادى و شئون جسمى او، پيام آوران خويش را يكى پس از ديگرى بسوى انسان برانگيخت تا آنان در پـرتـو وحـى ، انـديشه و عقيده انسان و بينش او را در مورد جهان و انسان و آفريدگار هـسـتـى اصـلاح كـنند، نهال پرثمر ايمان و اخلاص را در دلهاى آنان كشت نمايند. فطرت آنـان را بـيـدار و گـنـجـهـاى نـهـفـتـه خـرد و عـقل آنان را برانگيزد، موهبتهاى وجود آنان را استخراج و نيروها و تواناييهاى آنان را شكوفا سازند.
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه : خداوند، پيامبران را براى اصلاح زندگى جامعه و فرد در ابعاد عـقـيـدتـى ، فـرهنگى ، اقتصادى ، معيشتى ، اجتماعى ، خانوادگى ، سياسى ، قضايى ، و ديـگر ابعاد برانگيخت ، اما متاءسفانه بسيارى با اين اصلاحگران راستين پيكار كردند و نصايح ، اندرزها، خيرخواهيها و برنامه هاى آنان را نپذيرفتند. به آنان اهانت روا داشتند. بـه بـاد تـمـسـخـر شـان گـرفـتـنـد و خون پاك آنان را به زمين ريختند كه قرآن شريف مـوضعگيرى ناهنجار امتها در برابر بعثتها و پيام آوران خدا را به شايستگى ترسيم مى كند.
اين فشرده اى از تاريخ پيامبران و امتها.
در مـورد پـيامبر گرامى اسلام عليه السلام نيز قرآن شريف بيانگر اين واقعيت است كه : شـرك گـرايـان و كـافـران بـجـاى حـق پـذيـرى ، برضد او و برنامه اى نجات بخش و افـتـخار آفرينش بپا خواستند. و جنگهاى آنان پس از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله از مـكـه بـه مـديـنـه تـا رحـلت آن فـرزانـه عـصـرهـا و نـسـلهـا، هـمـه و همه ، نشانگر اين موضعگيريهاى رسوا و ننگبار برخى انسانها در برابر اين پيامبر پرشكوه و اين مصلح فرزانه و پدر پر مهر است .
پس از آن همه فداكاريها از سوى حق طلبان و توحيدگرايان و آن شرارتهاى شرم آور از سوى شرك گرايان و بيدادگران ، سرانجام اسلام استقرار يافت و پايه هاى آن نيرومند گـشـت و تـوده هـاى مـردم ، فـوج فوج به دين خدا ايمان آوردند، آنگاه خدا به پيام آورش دسـتـور داد كه اميرمؤ منان عليه السلام را به عنوان امام و جانشين پس از خويش و پيشواى امت معرفى نمايد و تدبير امور و تنظيم شئون انسانها را به كف با كفايت او بسپارد.
پـيـامـبر صلى الله عليه و آله فرمان خدا را به انجام رسانيد و در حجة الوداع و سرزمين ((خـتم )) فراتر از 25 هزار نفر را گرد آورى و ضمن سخنان شكوهمند و تاريخى دست اميرمؤ منان عليه السلام را گرفت و فرمود:
((من كنت مولاه فهذا على مولاه .)) (676)
و مـردم را بـه پيروى از آن پيشواى بزرگ و فرمانبردارى از او، فرمان داد و از مخالفت بـا او و دشـمـنى با راه و رسم توحيدى و عادلانه اش برحذر داشت ، اما متاءسفانه بيشتر مسلمانان با فرمان پيامبر عليه السلام مخالفت ورزيدند و جز گروهى بر اطاعت او ثبات قدم نشان ندادند.
در نـتـيـجـه ، عـنـاصـر و جـريـانـاتـى قـدرت و حـكـومـت را بـه كـف گـرفـتـنـد كـه هـواى دل خـويـش را بـيـشـتر از مقررات پاك و قوانين انسانساز اسلام پيروى نمودند و بر اثر حـاكـميت فريب و ستم در قرون و اعصار، آنچه نمى بايست ، بر سر نسلها و عصرها آمد و انـواع دردهـا و رنـجـهـا و فـجـايـع و مـصـائب بـر بـشـريـت بـاريـدن كـرد و جـلوه و جمال دلارا و زيباى سيستم زندگيساز و انسان پرداز اسلام ، ميدان تحقق و تجلى نيافت . و بـدتـر از آن كـار بجايى رسيده كه توده هاى مردم پنداشتند قوانين و مقررات اسلام همان رفـتـار و گـفتار و عملكرى است كه زمامداران و حكومتهاى مدعى اسلام و حاكم بر جامعه اى مسلمانان انجام مى دهند و اين از هر جهت براى جهان اسلام و خود مكتب نجاتبخش و آسمانى آن ، غمبار بود.
حكومت امام مهدى عليه السلام
هـنـگـامـى كه ما از حكومت جان بخش امام مهدى عليهم السلام سخن مى گوييم ، سخن ما بر دو نقطه و دو محور دور مى زند: نخست ، محور و نقطه محور صدور حكم و وضع قوانين و آموزشهاى گوناگون در ميدانهاى مختلف زندگى است و نقطه و محور دوم ، محور داورى و قـضـاوت مـيـان امـت اسـت كه خواه مسايل و مشكلات خود را بسوى حكومت عادلانه آن حضرت ببرد يا نبرد.
صدور حكم و وضع قوانين
در مورد محور نخست ، روشن شد كه تمامى قوانين و مقررات بيگانه از اسلام و قرآن ، در حـكـومـت امـام مـهـدى عـليـه السـلام الغـا و دور ريـخـتـه مـى شـود و هـرگـز بـدانـهـا عـمـل نـمـى گـردد و بجاى آنها مقررات درخشان و زندگى ساز برخاسته از قرآن و شيوه راسـتـيـن پـيـامبر صلى الله عليه و آله امور مردم را تدبير و شئون كشور را تنظيم و در كران تا كران جامعه ها همانگونه كه شايسته و بايسته است ، پياده مى شود.
خلاصه اينكه : امام مهدى عليه السلام تمامى برنامه ها و طرحها و عملكردها و مقرراتى را كـه پـيـامـبـر و اميرمؤ منان عليه السلام در حكومت كوتاه مدت و عادلانه و پرمهر خويش در مـيـدانـهـاى گـونـاگـون زنـدگـى پـيـاده كـردنـد، بـه گـونـه اى كـامل و درخشان پياده مى كند و افزون بر آنها به منظور تاءمين نيكبختى و رفاه و آسايش و آرامـش جـامـعـه طـرحـهـا و بـرنـامه ها و عملكرد ديگرى همچون . ساختن پلها، ايجاد سدها، گـسـتـرش خـيـابـانـهـا و شـاهـراهـهـا، حـفـر كـنـالهـا و پـاكسازى نهرها و نصب دستگاههاى گـوناگون و مورد نياز صدور اجازه رسمى به مردم جهت احياى زمينهاى موات و بهره ورى عـادلانـه و شـايـسـتـه از مـعادن و منابع گوناگون و ديگر نعمتهايى كه خدا به انسانها ارزانى داشته است كه همه اينها از روح و محتواى اسلام و مقررات آن بر مى خيزد.
ايـن پـرتـوى از طرح و برنامه حاكميت عادلانه و بشر دوستانه و زندگى ساز امام مهدى عليه السلام در محور نخست ، اينك محور دوم حكومت شكوهبار آن حضرت .
قضاوت و داورى او
داورى و قـضـاوت آن گـرامـى در جـامـعـه ، بـسـان داورى نـيـاكان پاك و پاكيزه اش عـادلانـهـو انـسـانـى و بـراسـاس حـق و عـدالت اسـت و بـا يك ويژگى از داورى آن عدالت پـيـشـگـان مـمـتـاز مـى شود و آن ويژگى اين است كه آن حضرت در سيستم قضايى خويش بـراسـاس آگـاهـى و اطـلاعـات خـويـش بر رخداد و حوادث داورى مى كند، از اينرو نه به انتظار گواهى گواهان مى ماند و نه دلايل و مدارك و شواهدى كه ادعا را اثبات كند.
سخن در اينجا بر دو محور دور مى زند:
1ـ نـخـست اينكه اين روايت صحيح و جان بخش كه در مورد امام مهدى عليه السلام و ره آورد حـاكـمـيـت او بـطور متواتر از پيامبر از پيامبر گرامى و امامان معصوم عليه السلام رسيده است ، بارها تكرار شد كه مى فرمايند:
(( انه يملاء الارض قسطا وعدلا بعد ما ملئت ظلما وجورا. )) (677)
يـعـنـى : امـام مـهـدى عـليـه السـلام پـس از ظـهـور خـويـش ، جـهـان را سـرشـار از عدل و داد مى كند پس از آنكه از ستم و بيداد لبريز گردد.
شـايـسـتـه يـادآورى اسـت كـه ايـن حـديـث در مـجـمـوعـه هـاى روايـى ، صدها بار از راههاى گـونـاگـون و چـهـره هاى مختلف روايت شده است به گونه اى كه هيچ جايى براى شك و ترديد در صحت و درستى آن نمى ماند.
آرى ! آن اصلاحگر بزرگى كه مى خواهد ستم وبيداد را در همه ميدانها و ابعاد چهره هايش نـابـود سـازد و ريشه و اساس آن را در هر نقطه اى كه باشد و يا از هر انسانى سرزند از بـيـخ و بـن بـركـنـد، طبيعى است كه از چنين عدالت گسترى نبايد انتظار داشت كه خود منتظر اين باشد كه مظلوم به او شكايت برد يا آن پيشواى عدالت از مدعى ستمديده براى اثـبـات ادعـاى بـه حـقـش كـه بـراى آن داور عـدلت پـيـشـه ، روشـن اسـت دلايـل ، شـواهد، اسناد و مدارك ارائه كند، هرگز! چرا كه گاه ممكن است مظلوم براى اثبات بـيـدادى كـه بـر او رفـتـه يـا حـقـى كه از او پايمال شده است ناتوان باشد يا بتواند ساختگى بودن بافته هاى ظالم را روشن كند.
مـمـكـن اسـت ستم و بيداد در بسيارى از نقاط روى زمين واقع شود و مظلوم نتواند از بيدادى كه بر او رفته است به امام عدالت و نجات شكايت برد. و نيز امكان داد انسانى مخفيانه و بـه سـتـم كـشـتـه شـود و كـسـى از كـشـتـه شـدن او آگـاه نـگـردد و قـاتـل او را نـشـنـاسـد و در نتيجه خون او پايمال گردد، در اين صورت چگونه مى توان گفت :
((امـام مـهـدى عـليـه السـلام زمـيـن و زمـان را لبـريـز از عدل و داد مى سازد؟!))
2ـ از پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله روايت آورده اند كه مى فرمايد:
(( انما اءقضى بينكم بالايمان و البينات )) (678)
يعنى : مردم ! من در ميان جامعه ، بر اساس دلايل و شواهد و سوگندها، قضاوت و داورى مى كنم ـ نه براساس وحى و رسالت ـ.
شـايـد مفهوم ظاهرى روايت پيامبر صلى الله عليه و آله اين باشد كه : آن حضرت در ميان مردم ، براساس آگاهى و علم شخصى خويش داورى نمى كند.
بعنوان مثال : اگر پيامبر صلى الله عليه و آله با علم نبوت و رسالت بداند كه فلان شـخـص ، دسـت به سرقت زده است ، خود، بر او، كيفر سرقت را جارى نيم سازد بلكه به انـتـظـار گـواهـى گـواهـان مـى نـشـيـنـد و هـنـگـامـى كـه پـرونـده ، طـبـق مـوازيـن قضايى تكميل گرديد حكم مى كند و او را كيفر مى دهد.
شـايـد ايـن شـيـوه پـيـامـبـر صـلى الله عـليـه و آله در داورى و قـضـاوت و عـمـل نـكردن براساس آگاهى و اطلاع شخصى خويش ، بدان جهت بود كه اگر آن گرامى در داوريـهـاى خـويـش بـراسـاس آگـاهـى و اطلاع شخص قضاوت مى كرد رفتار و عملكرد قـضـايـى او در مـيـان امـت سـيـره و سـنت مى شد و آنگاه بود كه براى هر قاضى و حاكمى دسـتـاويـز و بـهـانـه مـى گـشـت و كـه در جـامـعـه ، بـدون دلايـل و مـدارك قانع كننده و درستى به هركس دلش خواست حد جارى سازد و طبق تمايلات خـويـش حـكم راند و آنگاه ادعا نمايد كه به علم و اطلاع شخصى خويش داورى نموده و حكم رانـده اسـت . و بـا ايـن كـار نـظام دين و جامعه از هم گسيخته و هرج و مرج و خودكامگى در سـيـسـتـم قـضـايـى رواج يـافـتـه و مـعـيـارهـا و مـقـيـاسهاى فقهى و حقوقى و عرفى دچار اختلال مى گشت ، بر اين اساس بود كه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله اين راهها را براى قضاوت بدرفتار و حكومتهاى بيدادگرى مسدود ساخت تا آنان نتوانند در ميان مردم ، طبق تمايلات جاه طلبانه و هواهاى خويش حكم رانند و آنگاه مدعى گردند كه براساس علم و آگاهى شخصى خويش حكم مى كنند.
اما امام معصوم و پيشواى عدالت گسترى كه هرگز چنين احتمالى در مورد او نمى رود و هيچ نوع اشتباه و انحرافى به ساحت مقدس او راه ندارد، بر چنين انسان والايى زيبنده است كه بـراسـاس آگـاهـى و اطـلاعـات شـخـصى خويش به امور و رخدادها، داورى نمايد و هرگز منتظر گواهى گواهان و اقامه دلايل و مدارك از سوى مدعى نباشد و بر سوگندهاى دروغين از سوى طرفين ، بهايى ندهد و آنچه حق و عدالت است آن را ملاك قرار دهد و بر اساس آن داورى نمايد.
با توجه به اين نكته اساسى كه :
اولا: امـام مـهـدى عـليـه السـلام اصـلاحـگـر بـزرگـى اسـت كـه زمـين و زمان را سرشار از عدل و داد مى كند.
و ثـانـيـا: عـلاوه بـر تـمـامـى آگـاهـيـهـا و اطلاعات و معيارها، براساس آگاهى و اطلاعات شخصى خويش ، داورى و حكومت مى نمايد؛
ايـن واقـعـيـت دريـافـت مى گردد كه آن حضرت ، تبهكاران و آدمكشان و مجرمان را براساس عدالت و به منظور اصلاح جامعه به كيفر شايسته و عادلانه گناهانشان مى رساند، خواه آثـار و دلايـل و مـدارك جـرم موجود باشد و يا آن را از بين برده باشند و طبق موازين عادى ثابت نشود و گواه و بينه اقامه نگردد.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 4
  • بازدید کلی : 104